شواهدی بر اجماع امت در مسئله جواز "استغاثه"
محمد باغچیقی
مقدمه
بدون شک یکی از شگردهای سرکردگان گروه های منحرف، انتخاب اسامی و عناوین زیبا برای مذهب خود است تا بدین واسطه موجب جذب دیگران به سوی خود شوند. چنانکه وهابیان با استعمال عناوینی همچون «سلفیه»، درصدد آنند تا خود را پیرو واقعی سلف امت (صحابه، تابعین، تابع تابعین) نشان دهند. این انتساب در حالی است که وقتی روایات و گزارشات تاریخی را مشاهده می کنیم، درمی یابیم فرقه وهابیت، نه تنها تابع خوبی برای سیره سلف امت نبوده، بلکه در موارد متعددی نیز خلاف روش و منهج سه نسل نخست اسلام عمل کرده است.
به عنوان نمونه وهابیان حکم به ممنوعیت بلکه شرکی بودن استغاثه و طلب یاری از اولیاء الهی می کنند حال آنکه عالمان مسلمان، همواره با اشاره به مستندات موجود، برآنند تا نشان دهند سلف و خلف امت بر مشروعیت این مسئله (طلب حاجت از صالحین) اتفاق نظر داشته اند. ابن حجر هیتمی از جمله این عالمان است که ضمن تصریح به اجماعی بودن نگاه امت نسبت به مسئله استغاثه، همچنین شواهدی را نیز برای اثبات مدعای خود بیان کرده است. نظر به اهمیت شواهدی که او در این راستا به آنها احتجاج می کند، در ادامه، پس از تبیین نگاه وهابیان راجع به طلب یاری از اولیاء الهی، به برخی از شواهد و قرائن مدنظر ابن حجر هیتمی اشاره خواهد شد.
وهابیان و مسئله استغاثه از اولیاء الهی
عالمان وهابی، استغاثه را شرک اکبر و به تبع آن، استغاثه کنندگان را مشرک و خارج از دین تلقی می کنند. چنانکه محمد بن صالح العثیمین تصریح می کند: «أن طلب الحوائج من الأولياء الأموات أو الأحياء الذين لا يستطيعون مباشرة قضاء الحاجة شركٌ أكبر مخرجٌ عن المله»[1] (طلب حاجت از اولیاء الهی که از دنیا رفته اند و یا قادر به رفع آن حوائج نیستند، شرک اکبر و موجب خروج از دین است).
همچنانکه پیش تر نیز اشاره شد ادعای علمای وهابی نسبت به استغاثه، از جمله مسائلی محسوب می شود که نشان دهنده تعارض آراء آنان با روش و منهج سلف و خلف امت است. در بخش بعد پیرامون این تعارض سخن به میان خواهد آمد.
مقایسه روش وهابیان با سایر مسلمانان در مسئله استغاثه
در بخش قبل مشخص شد که وهابیان، استغاثه از اولیاء الهی را شرک اکبر و موجب خروج از دین برشمرده اند. حال آنکه امت اسلامی (اعم از خلف و سلف) بر مشروعیت طلب یاری از صالحین، اتفاق نظر دارند. چنانکه ابن حجر هیتمی در عبارتی صریح به مسئله اتفاق امت بر جواز استغاثه تصریح کرده است.[2]
هیتمی برای اثبات مدعای خود (یعنی اتفاق امت بر مشروعیت استغاثه) به حکایاتی اشاره می کند که در این بخش به سه نمونه از آنها اشاره می شود. شایان ذکر است ابن حجر قبل از بیان این حکایات، می نویسد: «و لنذکر شیئا مما اتفق لجماعه من علماء السلف الصالحین من ائمه الحدیث و الصوفیه و العلماء بالله المحققین اجمعین»[3] (حکایاتی را ذکر می کنم که مورد اتفاق جمعی از علمای سلف اعم از ائمه حدیث، پیشوایان تصوف و محققان وعالمان الهی است).
پر واضح است عبارت فوق، حاکی از دو مطلب می باشد:
اولا: اینکه حکایاتی که ابن حجر نقل می کند در دوران سلف امت رخ داده است.
ثانیا: این حکایات مورد اتفاق، جمعی از علمای سلف نیز می باشد.
بنابراین، عبارت فوق، بر اهمیت شواهدی که هیتمی اقامه کرده است، می افزاید. به هر حال، در ادامه، به جهت اختصار، صرفا به سه نمونه از این حکایات اشاره می شود.
حکایت اول: ماجرای محمد بن منکدر
محمد بن منکدر از زهاد قرن یکم هجری حکایتی را اینگونه از پدرش نقل می کند: فردی به یکی از دوستانش، هشتاد دینار امانت داد و به او گفت: هر وقت نیاز پیدا کردی می توانی از آن استفاده کنی؛ اتفاقا در آن سال قحطی و سختی فراوانی مردم را دربر گرفت به همین جهت آن شخص، هشتاد دینار را میان مردم تقسیم کرد. بعد از مدتی صاحب پول برگشت و امانتش را طلب کرد. از این رو بدهکار یک روز از او فرصت خواست و شبانه به زیارت قبر مطهر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مشرف شد و از حضرت یاری طلبید. نزدیک صبح بود که شخصی آن مرد را صدا زد و به او (دقیقا) هشتاد دینار پرداخت کرد. و بدین صورت بدهی طلبکار پرداخت شد.[4]
این حکایت به خوبی نشان دهنده آن است که در قرن اول هجری (همان قرنی که صحابی و تابعین در آن می زیسته اند)، مسئله طلب حاجت از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، مسئله ای مرسوم و رایج بوده است. شایان ذکر است وقتی محمد بن منکدر که ذهبی او را قدوه (الگو) و شیخ الاسلام می نامد[5] چنین حکایتی را بدون وارد کردن کوچکترین خدشه ای نقل می کند، طبعا باید گفت: در آن دوران، عوام و خواص جامعه اسلامی به مسئله استغاثه اهتمام می ورزیدند.
حکایت دوم: ماجرای ابن جلاء
یکی دیگر از حکایاتی که هیتمی در راستای اثبات مشروعیت استغاثه بدان استناد جسته، ماجرایی است که ابن جلاء (از علمای مطرح شام در قرن سوم و چهارم هجری) اینگونه حکایت می کند:
در یکی از سفرهایم به مدینه النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، به شدت گرسنه بودم و پولی نیز برای تهیه غذا نداشتم؛ لذا مستقیما به حرم مطهر رسول الله (صلی الله علیه وآله) رفتم و خطاب به ایشان عرض کردم: ای پیامبرخدا، مهمانت را دریاب؛ پس از لحظاتی خواب بر من چیره شد و در عالم رویا، آنحضرت را زیارت کردم که قرصی نان به من دادند. پس نصف آن را در خواب خوردم و هنگامی که بیدار شدم مشاهده کردم نصف دیگر آن نان در دستم است.»[6]
این ماجرا نیز بخوبی نشان می دهد مسلمانان (اعم از عالمان مسلمان و یا سایر آحاد امت اسلامی)، حتی در حوائج به ظاهر پیش پا افتاده خود نیز از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یاری می طلبیدند.
حکایت سوم: ماجرای ابو محمد عبدالسلام قاسمی
حکایت سوم، ماجرایی است که ابومحمدعبدالسلام قاسمی آن را چنین گزارش می کند: در سفری از سفرها که به مدینه داشتم در سه روزی که در آنجا مقیم بودم، توان خرید غذا نداشتم ولذا چیزی نخورده بودم؛ از این رو نزد منبر شریف حضرت آمدم و دو رکعت نماز بجا آوردم و سپس خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض کردم: از فرط گرسنگی ضعیف شدم و از شما می خواهم که برایم ثرید (آبگوشت) تهیه کنید بعد از دعا کردن خوابم برد تا اینکه فردی آمد و مرا بیدار کرد؛ وقتی بیدار شدم دیدم برایم ثرید (آبگوشت) به همراه نان و گوشت آورده است. آن مرد به من گفت: فرزندانم به مدت سه روز، چنین غذایی را از من طلب می کردند تا اینکه امروز گشایشی صورت گرفت و توانستم این غذا را برای آنان تهیه کنم. به خواب رفته بودم که ناگهان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را در خواب زیارت کردم و به من فرمودند: یکی از برادرانت چنین غذایی را می خواهد پس مقداری از این غذا را برایش ببر.[7]
از این حکایت نیز مشخص می شود استغاثه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حتی در مسائل جزئی، نه تنها مشکلی ندارد بلکه سیره امت اسلامی در طول ادوار مختلف نیز بوده است.
البته ممکن است عده ای بگویند موارد فوق، صرفا جواز استغاثه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را اثبات می کنند و اساسا دلالتی بر مشروعیت طلب یاری از سایر اولیاء الهی ندارند، که در پاسخ به این سوال مهم خواهیم گفت: همچنانکه ابن حجر هیتمی نیز تصریح کرده است هیچ فرقی بین حکم استغاثه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و دیگر صالحین نمی باشد[8]. از این رو اگر درخواست حاجت از آن حضرت جایز باشد، بطور حتم چنین درخواستی از تمامی صالحین نیز جایز و مشروع خواهد بود.
جمع بندی
از مجموع مباحث این نوشتار مشخص شد وهابیان، استغاثه از اولیاء الهی را شرک اکبر قلمداد کرده اند. حال آنکه اگر چنین ادعایی صحیح باشد، هر آیینه باید تمامی مسلمانان را مشرک به شرک اکبر به حساب آورد. چنانکه ابن حجر هیتمی چندین حکایت نقل می کند که نشان دهنده استغاثه مسلمانان ادوار مختلف از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می باشد. برهمین اساس مشخص می شود طلب یاری از اشخاص صالح نه تنها ممنوع نیست بلکه سیره مستمر سلف و خلف امت بوده است.