مقایسه ای میان عملکرد وهابیان و مشرکان در تنقیص پروردگار
محمد علیدوست
چکیده
یکی از راهکارهای وهابیها برای اثبات شرکی بودن اموری مانند استغاثه و توسل، آن است که این افعال را با افعال اهالی دوران جاهلیت مقایسه میکنند و حکم افعال جاهلیت را به افعال مسلمانان سرایت می دهند. برای تقابل با وهابیت میتوان عقاید آنان با باورهای اهل کفر مقایسه و حکم اهل کفر را به وهابیت سرایت داد.
چنانکه وهابیت معتقد است اهالی جاهلیت خداوند عزوجل را به گونهای توصیف میکنند که موجب نقص باری تعالی میشود؛ خود وهابیت صفاتی را برای پروردگار متعال قائل است که موجب نقص بیشتری در ذات خداوند میشود. به سخنی دیگر به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب اعتقاد فرزند دار بودن خداوند از مسائل جاهلی و موجب نقص ذات پرورگار سبحان است. پرسش مهم آن است که آیا اعتقاد وهابیان به خنده، تعجب، سایه، انگشت، صورت، پا، ساق، حدّ برای خداوند عزوجل، موجب نقص نیست؟ بی شک همانگونه که اعتقاد به فرزند برای خداوند موجب نقص میشود، اعتقاد به موارد مذکور نیز موجب نقص در ذات خداوند متعال است. بنابراین گزافه نیست اگر ادعا شود که وهابیت در تنقیص ذات پروردگار سبحان، همانند اهالی جاهلیت است.
مقدمه
محمد بن عبدالوهاب به عنوان پایه گذار فرقه انحرافی وهابیت با نگاشتن رسالههای متعدد، سعی در ترویج و القا مبانی خویش به جامعه اسلامی داشت. یکی از رساله های وی تحت عنوان "مسائل الجاهلیة"، از مهم ترین منابع فکری وهابیت قلمداد میشود. محمد بن عبدالوهاب در کتاب مذکور، مسائلی که اهل جاهلیت مرتکب میشوند را بیان کرده. یکی از مسائلی که او مطرح میکند به شرح ذیل است.
اهل جاهلیت به خداوند سبحان اموری را نسبت میدهند و او را به گونهای توصیف میکنند که موجب نقص خداوند سبحان میشود. آنان گاهی برای خداوند سبحان، فرزند و گاهی حاجت و گاهی خستگی را قائل میشوند.[1]
هرچند که اصل سخن محمد بن عبدالوهاب بر اساس آیههای کریمه قرآن مجید صحیح است اما بر اساس تفحص در آثار به جا مانده از وهابیت، دریافت میشود که عملکرد و اعتقاد این فرقه انحرافی همچون اهل جاهلیت بوده و آنان نیز خداوند سبحان را به اموری که موجب نقص میشود، توصیف میکنند. پژوهش حاضر در صدد اثبات این مدعا است که خداوند متعال در انگاره وهابیت از این حیث با خداوند در انگاره اهل جاهلیت، همسو می باشد.
نقص خداوند در خوانش وهابیت
انتساب تجسیم گرایی به وهابیت، گزافه گویی و ادعایی بی دلیل نمیباشد. آنان در منشورات خویش به جسمانیت، اعضا، مکان، حدّ و... در مورد خداوند سبحان، تصریح کردهاند. تمام این موارد همانند اثبات فرزند برای خداوند متعال، موجب پیدایش نقص در خداوند متعال میشود. بنابر این، همانگونه که اهل جاهلیت و کفر، اوصافی را برای خداوند متعال ثابت میکنند که موجب نقص میشود، وهابیت نیز اوصافی را برای خداوند سبحان بیان میکنند که موجب نقص ذات پروردگار میگردد.
اثبات اعضا براي خداوند سبحان
چشم
از ابن باز در مورد حدیث «ان ربکم لیس بأعور» پرسیده شد که آیا دلالت بر آن دارد که خداوند متعال دو چشم دارد؟
وی در پاسخ مینویسد: بله.
پرسیده شد که آیا بیش از دو چشم برای خداوند ثابت میشود؟
پاسخ میدهد: خیر، بلکه فقط دو چشم.[2]
صورت
ابن عثیمین معتقد است که بنابر حدیث «خلق الله آدم علی صورته»، خداوند سبحان، حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را مطابق صورت خویش خلق فرمود.[3]
واضح است که در صورتی میتوان این سخن را بیان کرد که ابتدا برای خداوند عزوجل صورتی ثابت شود و پس از آن ادعا کرد که خداوند متعال، حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را مطابق صورت خویش خلق فرموده است.
دست
محمد بن عبدالوهاب معتقد است که خداوند دارای دو دست است که آسمانها در دست راست و زمینها در دست چپ او قرار گرفته است.[4]
انگشت
خداوندی که دست دارد، طبیعتا باید انگشت نیز داشته باشد. ابن باز معتقد است که خداوند سبحان در دست خویش، پنج انگشت دارد.[5]
پا
ابن عثیمین، تصریح میکند که خداوند عزوجل دارای صورت، چشم، دست و پا است. اما این بدان معنا نیست که خداوند سبحان مماثل انسان است. بلکه میان آنها شباهت است.[6]
قدم، نفس، نزول، آمدن، ساق، کمر، خنده، تعجب و خوشحالی
صدیق حسن خان که یکی از پیروان آیین محمد بن عبدالوهاب است، علاوه بر صفاتی که پیشتر بیان شد، برای خداوند سبحان، امور دیگری را ثابت میکند. وی چنین می نگارد: «ومن صفاته سبحانه: اليد واليمين والكف والإصبع والشمال والقدم والرجل والوجه والنفس والعين والنزول والإتيان والمجيء والكلام والقول والساق والحقو والجنب والفوق والاستواء والقوة والقرب والبعد والضحك والتعجب والحب والكره والمقت والرضا والغضب والسخط والعلم والحياة والقدرة والإرادة والمشيئة والفوق والمعية والفرح إلى غير ذلك مما نطق به الكتاب والسنة.»[7] (از صفات خداوند سبحان، دست، (سمت) راست، کف، انگشت، (سمت) چب، قدم، پا، صورت، نفس، چشم، پایین آمدن، آمد و رفت، کلام، قول، ساق، کمر، جَنب، بالا، قرار گرفتن، قوه، نزدیکی و دوری، خنده، تعجب، دوست داشتن و کراهت داشتن، کینه و رضایت، غضب و خشم، علم، حیات، قدرت، اراده، مشیت، بالایی، همراهی، خوشحالی و غیر این موارد که در کتاب و سنت، بیان شده است).
سايه
ابن باز به عنوان مفتی وهابیت قائل است که خداوند متعال دارای سایه میباشد. وی در معنای حدیث «فی ظل عرشه» مینویسد: صحیح این روایت چنین است: «فی ظله». برای خداوند عزوجل سایهای است که متناسب با او است.[8]
لازمه آنچه وهابیت ادعا میکند، جسمانیت خداوند متعال است؛ که این لازمه را به صراحت پذیرا هستند. ابن عثیمین در این رابطه مینویسد: اگر لازمه رؤیت خداوند متعال، اثبات جسم باشد، این لازمه پذیرفته میشود و قائل به تجسیم میشویم. اما جسمی که متفاوت از سایر اجسام است. زیرا خداوند فرموده است: «لیس کمثله شئ و هو السمیع البصیر».[9]
خواننده محترم مستحضر است که علت اصلی انکار جسمانیت در آیین اسلام آن است که اگر موجودی جسمانی باشد، لاجرم به اصل جسم محتاج خواهد بود. زیرا اگر جسم از موجود جسمانی جدا شود دیگر آن موجود، از بین رفته و وجود نخواهد داشت. به عنوان مثال زمانی انسان، موجود میشود که در قالب جسمانی تبلور یابد. بنابر این اگر جسمانیت از انسان گرفته شود؛ دیگر انسان وجود نخواهد داشت.
دلیل دیگری که موجب نفی جسمانیت از ذات پروردگار متعال میشود، آن است که جسمانیت منتهی به تشبیه و تمثیل خداوند متعال به سایر مخلوقات خواهد شد. مثلا اگر برای خداوند مو، چشم، انگشت، دست، پا و راه رفتن، ثابت شود (چنانچه وهابیها ثابت میدانند)؛ در حقیقت خداوند به انسان تشبیه شده است. از این جهت که انسان نیز این اعضا را دارد.
بدیهی است که جسمانیت خداوند متعال منجر به محدود انگاشته شدن پروردگار میشود. از این رو برخی از وهابی ها، محدود بودن خداوند متعال را به تصریح بیان کرده اند. عبد العزيز بن فيصل الراجحي، مینویسد: کتاب، سنت متواتر، آثار سلف و اجماع آنان بر این است که خداوند سبحان، دارای حد میباشد.[10]
بایسته ذکر است که صرف جسم انگاری و محدود دانستن خداوند سبحان سبب نقص در ذات او میشود و نمیتوان با بیان عباراتی همچون «جسمی غیر از سایر اجسام»، نقص زدایی کرد. زیرا چنانچه تشریح شد، صرف این که موجودی جسمانی باشد، احتیاج و حدّ که نقص در وجود است؛ برای او ثابت میشود.
اثبات مکان برای خداوند سبحان
خداوندگار وهابیت همانند اهل جاهلیت، محصور در مکان و دارای جهت است. این فرقه نه تنها به تعیین مکان برای خداوند متعال بسنده نکرده بلکه هر فردی که خداوند سبحان را از این نقص بری بداند، تکفیر میکند.
لجنه دائمه عربستان در این مورد چنین اظهار نظر میکند: کسی که اعتقاد داشته باشد خداوند سبحان در تمام اماکن حضور دارد، از حلولیة (گروه هایی که اعتقاد به حلول خدا در اجسام، دارند) است. خداوند متعال بر روی عرش قرار دارد و از بندگان جدا است. اگر افراد این اعتقاد را نپذیرند کافر و مرتد میباشند.[11]
ابن عثيمين نيز معتقد است که مکان خداوند متعال در روی عرش است. او برای اثبات مدعای خویش دلیلی مطرح میکند که شایان توجه است. وی مینویسد: این که خداوند عزوجل روی عرش در آسمان قرار دارد؛ امری فطری است. بدین جهت است که انسانها در هنگام دعا، دست خویش را به طرف آسمان بلند میکنند و قلب متوجه آسمان است. بلکه حتی حیوانات نیز سر خود را به سمت آسمان بلند میکنند. ... عجیب است که حیوانات دریافتند که خداوند در آسمانها است اما آدمیان این نکته را انکار میکنند.[12]
کتاب الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیه که توسط جمعی از عالمان وهابی نگاشته شده است این دیدگاه را بازتاب داده و منکرین دیدگاه خود را متهم به جهمیه بودن کرده است.[13] آنان معتقدند که معنای استوی بر عرش یعنی خداوند متعال بر عرش استقرار پیدا کرده است و تنها افرادی که جزو جهمیه میباشند، منکر این نظر هسستند.
وهابیت در حالی این ادعا را دارد که برخی از آیههای قرآن کریم صراحتا خلاف نظریه آنان را بیان میکند. آیههایی که در ادامه بیان میشود، دلالت بر حضور خداوند متعال در تمام اماکن دارد.
«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»؛[14]
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»؛[15]
«مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا»؛[16]
«فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ».[17]
نتيجه گیری
محمد بن عبدالوهاب با نگاشتن رساله "مسائل الجاهلیه" در صدد تشریح عقاید باطلی است که اهالی جاهلیت بدان دچار هستند. یکی از این عقاید اتصاف خداوند متعال به صفاتی است که موجب نقص ذات پروردگار میشود. آنان برای خداوند سبحان، فرزند، حاجت و خستگی قائل هستند که منجر به تنقیص پروردگار میشود. بر اساس تفحص در آثار به جا مانده از محمد بن عبدالوهاب و پیروان او دریافت شد که این گروه به مراتب از اهالی جاهلیت در این مسئله بدتر هستند. خداوندی که وهابیت توصیف میکند به مراتب از خداوندی که مشرکین، کافرین و اهالی جاهلیت توصیف میکنند، ناقصتر میباشد «سبحان الله عما یصفون». اگر اهالی جاهلیت تنها به خاطر اعتقاد به فرزند داشتن خداوند موجب نقص پروردگار میشوند، پس گروهی که برای خدا خنده، تعجب، سایه، دست، انگشت، چشم، جسم، حد، مکان و... را ثابت میدانند؛ به طریق اولی موجبات نقص در خداوند سبحان را فراهم میآورند. از این روی وهابیت همچون اهل جاهلیت، خداوند عزوجل را به گونهای توصیف میکند که موجب نقص پروردگار میشود.